+فقط عنوان!
ولی جملهی "کاری نداشتم زنگ زدم صداتو بشنوم"
میتونه توی صدر سافت و عاشقانه ترین جملهها قرار بگیره=)
"از موهات خوشم نمیاد"
_مرسی منم همینطور
"شبیه گدا ها لباس میپوشی"
_این واقعیته
"شخصیتت خیلی گوهه، زندگیت داغونه چرا فقط نمیمیری؟"
_منم دوستت دارم
"جنده!"
_شغل پربرکتیه
"چرا خدا تورو خلق کرد؟"
_تا به ادم های دیگه بگه داغون از شما هم وجود داره
گاهی وقتا یه زخم کافیه تا زندگیتو تموم کنی، گاهی وقتا عکس کافیه تا روحتو بفروشی و گاهی اوقات وقتی بهیاد میاری اونی که زندگیت بود حتی نگاهت هم نمیکنه فکر میکنی ارزششو داره از خودت یه مجسمه از احساسات پوچ بسازی، روش یه لبخند حک کنی و خودتم بهش بخندی.
درحالی که بهش لقب زیباترین لبخندو میدن و باهاش عکس میگیرن، تو میدونی به جای لبخند و چشمایی که زندگی توشون جریان داره باید تصویر لبهایی باشه که همیشه زخمی بودن.
صورتی که همیشه خسته بود و بدنی که جون راه رفتن نداشت. بدنی که نفس میکشید ولی زندگی نمیکرد.
اگه میخواستم ازت مجسمه بسازم حتما لبخندتو میکشیدم..همیشه میخواستم بدونی وقتی میخندی چه شکلی میشی. خیلی زیبا میشدینه؟
"اشلی!؟"
با شنیدن صدای مادرم بدون تکون دادن سر
بله بی حسی گفتم و پاک کردن لبخندم رو تموم کردم.
" آلیسا اومده... بیا بهش سلام کن"
میتونم لبخند رو ازبین کلماتش حس کنم.
از اومدنش خوشحاله..بخاطرش الان داره لبخند میزنه با این تا چند روز پیش به جز بحث و مشاجره ای نافرجام که اتفاق افتاده بود، با هم حرف نزده بودند.
اما مهم نیست.مگهنه!؟ خانوادست..
و خانواده باعث میشه احساس بدبختی کنی
گوشی رو کنار میزارم... لباسامو مرتب میکنم..
ذهنم رو از حرفهاشون خالی میکنم
لبخند گرمی میپوشم و میرم
آلیسا ای که دوستش دارم..
آلیسا ای که زیاد قضاوتم میکنه
آلیسا ای که فقط حرف میزنه اما به یکیشون هم عمل نمیکنه
آلیسا ای که دوستش دارم
آلیسا ای که خانوادست
و خانواده ای که باعث میشه احساس بدبختی کنی!
پ.ن: یه جا خونده بودم گفته بود: همه چیز مسخرست! مسخره با درجه اهمیت متفاوت.
وقتی به خودم اومدم عاشق چشماش شده بودم
اونها من و به سمت خودشون صدا زدن و من با کمال میل توشون غرق شدم
#Jk
فکر دیگه ای به سرم حمله کرد
من واقعا میخوام بدونم میتونم چکاری براش انجام بدم..
با خودم فکر کردم و با پاهام روی آسفالت ضرب گرفتم
یه فکر دیگه کردم
اخم کردم
فکر رو به عقب ذهنم هول دادم
اما برگشت.
نه خدای من،نه!
به عقب هولش دادم
دوباره برگشت
اون حتی برام ارزشی هم نداره چرا باید اینکارو براش کنم!؟
دوباره برگشت
من فقط اینجام چون نمیخوام مثل یه ترسو فرار کنم
دوباره فکرم رو دور انداختم
نه، نه. من قرار نیست که بغلش کنم و ازش بخوام که آروم بشه.
دوباره فکرم برگشت.
اوه محض رضای فاک!
ᴿᵒᵃˡ ᵗʳⁱᵖ