جمعه ۱۹ ارديبهشت ۹۹
فکر دیگه ای به سرم حمله کرد
من واقعا میخوام بدونم میتونم چکاری براش انجام بدم..
با خودم فکر کردم و با پاهام روی آسفالت ضرب گرفتم
یه فکر دیگه کردم
اخم کردم
فکر رو به عقب ذهنم هول دادم
اما برگشت.
نه خدای من،نه!
به عقب هولش دادم
دوباره برگشت
اون حتی برام ارزشی هم نداره چرا باید اینکارو براش کنم!؟
دوباره برگشت
من فقط اینجام چون نمیخوام مثل یه ترسو فرار کنم
دوباره فکرم رو دور انداختم
نه، نه. من قرار نیست که بغلش کنم و ازش بخوام که آروم بشه.
دوباره فکرم برگشت.
اوه محض رضای فاک!
ᴿᵒᵃˡ ᵗʳⁱᵖ