نگاهش مضخرف بود...
حراکاتش مضخرف بود...
خودش نبود...
و من اینو دوست ندارم...
مسخرست...
این اون نیست...
حداقل اونی که من میشناسم نیست...
نمیدونم چه کار کنم...
بیخیال شم بهش عادت کنم؟!...
چرا؟!
مگه کیه ؟!
نمیتونم ای اخلاقش مضخرفه...
تا کی باید جلوش ادا در بیارم...
اره...زندگی خودمه منم که اخرش میمونم منم که تنها میمیرم...
«خودخواه... بی وجدان...بی احساس...عوضی ...کثافت ...
برو ..اره برو ..میدونستم خیلی بیشعوری....»
حتما این کلماتی که ازش میشنوم
خودخواه...من..نه...من خودخواه نیستم من فقط صلاح زندگیم رو میدونم...
بهتره که دورت بندازم...(: