يكشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۹
از بس بغضم سنگینه که «اشک ها» با هم دعوا دارن کی اول بره یه هلهله همه دنبال تصاحب این مِیدونن و این ادامه داره و بغضه تو گلوم میمونه این اون وقتیه که دیگه امیدی به زندگی ندارم . اون وسط یه اشکی هست خیلی اروم و بی خبر بدون هیچ حرفی تنها میاد بیرون تنها قل میخوره و خیلی راحت بایه پوزخند پاکش میکنم و برمیگردم به اونایی که ارزش منو خورد کردن میگم مهم نیست مهم اینکه خودم میدونم ارزش دارم.
« عاشق اون اشکم که تنها اومد و اروم اروم اومد و راحت پاک شد»